میدوم با پاهای خسته ام ، با غرور شکسته ام
میدوم تا جلوی گردش زمان را بگیرم
تا نگذارم رد شود از تاریخ ناخواسته امروزم
میدوم ،چنگ میزنم ،فریاد می کشم
اما هیچ کمکی ، یاری رسانم نمی شود
زمان می آید و خورد می کند استخوان تولدم را
با پیشکشی درد از خاطرات با تو بودن
صاف می شود وجود پوچ شده ام و
رد چشمانم جای جای نبودت را می گرید
خیال می کند بهاری بودن آمدنم
میتواند جوانه ساز دوباره داشتنت شود
شمع وجودم سوخت و پروانه قلبم مجنون
خواب ابدی گل احساسم شد و کیک آمدنم
آب پاکی شد بر دستانی که انتظار آمدنت را
قنوت دعاهای هر شبش کرده است
حال من ، مسافری جامانده از تصادف
مرگبار تعطیلات بهاری، در کمای نبودنت
دست و پا میزنم و هیچ کس صدای
روح خسته ام را نمی شنود
جسمم را بر لباس مبارک باد
، قد علم کرده اند تا با فوت اجباری
شمع نا امید از آمدنت را خاموش کنم
اما امان از امید کوچک ته مانده قلبم که
گوشه چشمانم را خیره صفحه مجازی
کرده است تا شاید ، شاید
پیام تبریکت ، انتهای امروزم را به تولدی
واقعی کشاند و روح را به قالب جانم نشاند
چه کنم که امید خانه دلم نا امید ماند و
من روحی سرگردان بر بالین جسم خاکی و
داغی اشکم جای خالی بوسه های تبریک گونه ام را می سوزاند
تا مرا سیاه پوش نبودنت نگه دارد
و تو هیچ پیامی جز دست بی تقصیر تقدیر
برایم پست نکرده ای و من ناباور از
داشتن و نداشتن علاقه ات
مجنون امروز خویش شده ام که
میایی ، نمی آییی ، میگویی یا نمیگویی
پنج حرف ساده تبریک را
تمام این لحظه ها
آزاد بنده پروردگار ، در ریسمانی زنجیر شده ام
که به خواست خود ، برده داری عشق را تحمل می کند
خون مرده بر مناره کتفانم ،اذان درد میخواند
از گلدسته های نداشته عشقت تا
جماعتی بیایند و جشن تبریکم را نماز بی وضو
مرده روحی کنند و پایانش را در مزار
گمنام عاشقی بخوابانند
تک آرزوی براورده شدنی تولدم را هدیه
وجود پاکت میگردانم تا شاید توهم لبخندت
صفحه گرام غم نواز لحظه های اکنونم را کمی شاد کند
آرزو کن ای تمام آرزوی من
تو آرزو کن
آمینش بر گرده زبان من
فرشته زمینی من
برچسبـهـ ـا : پست های فیسبوکی, پست های عاشقانه, جدایی, gorize3
یکی بیاید گوش های پاییز را
به باد نصیحت بگیرد که پایبند هوای خود بماند
و پایش را زودتر از موعد به حریم
زمستان نکشاند که این کار برای افکار
عاشق شده ام جنونی آنی در بر دارد
من ترس عجیبی از سرد شدن هوایش دارم
تجسم پوشیدن بافت طوسی رنگ و
گم شدن دستان ظریفش در آستین بلندش
مرا عجیب به زانوی غم می اندازد
پاییز
میشود کمی کمتر سرد شوی تا
سرخ شدن بینی زنانه اش ذهن آشفته ام
را شخم نزند ؟
می شود قایم کنی سوزت را تا کلاه پشمی
دست دوزش رنگ چشمانش را آسمانی نکند ؟
باور کن من از سرماهای با او بودن
هیچ یادگاری برا خلوت اکنونم برنداشته ام
میترسم قدم های چکمه دارش کج به
زندگی امروزم نشود
پاییز
برگ ریزان درخت احساسم و
باران های دو نفره نشده آرزوهایم
کفایت شکنجه هایم نشد که حال هوس
سرمای زودتر از توانم کرده ای ؟
پاییز
من از آمدنت بیزارم
تو بی عقل ترین فصل عاشقانه ای ؟
نمی دانی این باران های دو نفره ات
ادم های خودش را میخواهد ؟
فکر میکنی دل های زیادی
خوش به احوالت کرده ای ؟
پاییز
این جا شهر مردگان احساس است و
ادم های دو نفره علاقه اش جدا از هم مانده اند تا راه برای قدم زدن های دروغین احساس
باز بماند و آخرش را ختم به خیر آغوشی
گرگ شده از هوس کنند
پاییز
پرهای فرشته های زمینی در قفس تنهایی
می شکند از شوق لمس هوایی که
سهم نفس هایشان نمی شود
پاییز
زودتر تمام کن
روزهای ماندنت را
برچسبـهـ ـا : پست های فیسبوکی, پست های عاشقانه, جدایی, gorize3
دلم می خواهد اتفاق بیفتد ،چیزی شبیه معجزه
اصلا چرا شباهت ، چیزی فراتر از معجزه
همان که آنقدر بزرگم می کند
که فخرش را می فروشم به تمام پیغمبران
همان که برایش قرآن ها می سرایم
نگاهم نکن ، کفری در کار نیست
کمال من همین می شود
اصلا معنای معجزه را می دانی؟
معجزه ، انتهای انتهایش ، مرده زنده کردن است
همان که عیسی فخرش را به عالم می فروشد
دلم همان معجزه را میخواهد
همان زنده شدن ، جان گرفتن ، پرواز کردن
اوج گرفتن ، فریاد زدن ، خدا را نوازش کردن
زمانش را میخواهی بدانی ؟
درست همان زمان که میروم
با کوله باری از غم ، با آهی جگر سوز
میروم جایی که می دانم آرزوی دیدنت
نقطه ای می شود در انتهای دریچه قلبم
روانه میشوم همچو آب ، در جوی خیابان
بی هیچ خواست و میلی
بی آنکه بدانم به کجا میروم و سرنوشت
چه پایانی برایم ترسیم کرده است
میرم همان جا که میدانم دیگر تا همیشه ،
خیال دیدنت گور آرزوهای جسمم میشود
دقیقا همان زمان
وای چه می شد اگر تو
عیسی این جسم مرده می شدی
در جایی که فکرش را نمی کنی
در جایی که آرزویت در صندوقچه گور،
برای همیشه مهر و موم شده است
خدا تمام وجودم را شانس باران می کند و
چشمانم به چشمان عیسی تو گره می خورد
تو نگاه می کنی و من زنده می شوم
تو نگاه می کنی و من جان جانان می شوم
تو نگاهمی کنی و من ابر باران می شوم
پر پرواز میشوم ، آسمان صاف میشوم
وای از این احساس لذت
تو نگاه میکنی و من پیغمبر می شوم
نور دیده و نظر کرده میشوم
خدا کند بشود ، برای خدا که کاری ندارد
تو نگاه کنی و من تفسیر اعجازت شوم
فرشته زمینی من
برچسبـهـ ـا : پست های فیسبوکی, پست های عاشقانه, جدایی, gorize3
الان آنقدر درد دارم ، آنقدر بغض دارم
که حتی نمیتوانم توصیفش کنم
خیلی دلم میخواست صدایت را
فقط یک بار دیگر می شنیدم
آن وقت میتوانستم برایت کلی حرف بزنم
نمیخواستم از دردِ دوری و فراقت بگویم
می خواستم بگویم هرچه می گردم ، کمتر پیدا میکنم
در هیچ کجای این شهر به خودم نرسیدم
به همان که اینقدر دیوانه تو شده است
میدانی آن ها به وجود هم عادت کرده اند
به حضور هم ، به صدای هم ، به با هم بودنشان
و این تمام وجودشان را آرام می کند
به گمان خود عشق را به درستی تعبیر کرده اند !!
اصلا شاید من اشتباه می کنم
نکند عشق واقعی همین بودن های ساده باشد!
همین آغوش های تکراری ، همین بوسه های ویران کننده
شاید همه اش راست باشد ، شاید نشانی ازهوس نباشد
اما الان آنقدر گیجم که نمیتوانم درست فکر کنم
من با همه وجود دوستت دارم ، به حضورت محتاجم
اما میل تصاحبت ، میل یکی شدن ، برایم گناهی کبیره می باشد
تو را اثری فاخر ، اثری تکرار نشدنی
از خالقی میدانم که باید از وجودت
تابلویی بی نظیر برپهنای دیوار زندگی ساخت
و تا آخرین نفس های زندگی
از ثانیه به ثانیه داشتنش لذت برد
نه ، من نمیتوانم همانند آن ها باشم
میدانم که نمیتوانم ، هرچند تحملش برایم عذابی دردناک باشد
فقط میدانم ، تو و عشق به تو را در تمام بدنم تزریق میکنم
و این تزریق را آنقدر ادامه میدهم
تا از شدت ازدیادش جان بدهم
فرشته زمینی من
تولدت مبارک
برچسبـهـ ـا : پست های فیسبوکی, پست های عاشقانه, جدایی, gorize3
Design: Bia2skin.ir |