دنياي عاشقانه

هيام

 

قرار نامه ی
وصل من و تو بود آن که

به روی شانه ی تو
با لب من امضا شد ...

حسین منزوی

 

 

 

 

 

برای کفشی که
همیشه پایت را می زند
فرقی نمی کند
تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه.
هر مسیری را با او
هم قدم شوی
باز هم دست آخر
به تاول های پایت می رسی

 آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید
تو چه دردی را تحمل کردی
تا با او همقدم باشی...

فروغ فرخزاد

 

 

 

 

 

کاش می فهمیدی
بغض آنقدر بیخ گلویم را گرفته،
که اگر هم بخواهم صدایت کنم
امانم نمی دهد.!
کاش می فهمیدی
خوشبختی هایم دارند خاک می خورند
و من دلم نمی آید بی تو
خاطره شان کنم!
کاش می فهمیدی
دیگر حوصله ی
فهمیدن
این همه نبودنت را ندارم!



عادل دانتیسم

 

 

 

 

 

اِی کاش؛

تو باشی و مَرا کاش

نباشد . . .


حمید رها

 

 

 

 

 

من شاعر تو باشم
اما
تو
در آغوش ديگران باشى
اين كار تو خلافِ شعر است. . .

كامران رسول زاده

 

 

 

 

 

می‌دانم نمی‌دانی
چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را
در دست گرفته است
می‌دانم نمی‌دانی
چقدر بی‌آنکه بدانی می‌توانم دوستت داشته باشم
بی‌آنکه نگاهت کنم
صدایت کنم
بی‌آنکه حتی زنده باشم
می‌دانم نمی‌دانی
تا بحال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است ...

حافظ موسوی

 

 

 

 

 

صبح دمی که برکنم،دیده به روشناییت

بر در آسمان زنم،حلقهٔ آشناییت
 
سعدي


برچسبـهـ ـا :
پست های عاشقانه, پست های تلگرام, جدایی, هجران

♥ بیست و هشتم تیر ۱۳۹۵ ساعت 15:28 توسط هيام:


برايم،
آرزوي مرگ  كن...
هر دو راحت مي شويم....

پویا جمشیدی

 

 

 

 

 

دست از سرم بردار ای رویای شیرین
خورشید سر زد لطفا از خوابم برون آی

صبحانه لنگت مانده خوابت را رها کن
چشمت عسل لبها کره یک استکان چای

امین شاهسواری

 

 

 

 

 

هم ز دل دزدید
صبر و هم دل دیوانه را

یارِ ما
با خانه می دُزدَد متاعِ خانه را

وحشی بافقی

 

 

 

 

 

می گویی"خداحافظ"
و از گلو آغاز می شوی
از چشم ها می گذری
به قلب می زنی
و در هر تپش
با سرخرگ ها و سیاهرگ ها
در سلّول ها
تکرار می شوی ...

می گویی "خداحافظ"
و دور می شوی
امّا جایی نمی روی ...

علی صالحی بافقی

 

 

 

 

 

نیست نشانِ زندگی
تا نرسد نشانِ تو ...

مولانا

 

 

 

 

 

در گوش تو
به جای اذان، حافظ خوانده‌اند
که این‌گونه از چشم‌هایت
غزل می‌ریزد..




ناصر رعیت نواز

 

 

 

 

 

دل و جانيكه  دٖربـردم  مـن  از  تـركـان  قفقازي

به شوخي مي برند از من سيه چشمان شيرازي

من  آن  پيرم  كه  شيران را بـه بازي برنميگيرم  

تو آهووش چنان شوخي كه با من ميكني بازي

شهریار

 

 

 

 

 

من که بیدارم
از جداییِ توست؛
تو چرایی به نیمه شب بیدار؟


رهی معیری

 

 

 

 

 

[ Photo ] نابینای تو ام .. نزدیک تر بیا.. فقط  به خط بریل می توانم ترا بخوانم.. نزدیک تر بیا که معنی زندگی را   بدانم...       بدانم...  شمس لنگرودی


نابینای تو ام ..
نزدیک تر بیا..
فقط
 به خط بریل می توانم ترا بخوانم..
نزدیک تر بیا
که معنی زندگی را
  بدانم...
      بدانم...

شمس لنگرودی

 

 

 

 

 

ای عجب...
خوب دو دیوانه بهم ساخته اند
زلف آشفته ی تو با دل سودایی ما .. !

سنایی

 

 

 

 

 

نگذارید قهرهایتان طولانی شود
نگذارید بغض‌ها طوفان شود
نگذارید دل‌تان احساسِ سنگینی کند
هرچقدر هم که صدایتان بالا رفت
اخمتان در هم شد
با حرفی، آغوشی، نگاهی
یک نقطه‌ی پایان بگذارید
ادامه دادن یعنی غرور
و غرور تمرینِ جدایی می‌آورد

عادل دانتیسم

 

 

 

 

 

بچه که بودم
پاییز
با روپوش سرمه ای از راه می رسید.

بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود

مادرش می گفت:
گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد

آن وقتها دوستت دارم را نمی گفتند

کشیک می دادند...

رويا شاه حسين زاده


برچسبـهـ ـا :
پست های عاشقانه, جدایی, هجران, یار

♥ بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ ساعت 23:16 توسط هيام:


از هلهله ی ناب نمانی سر صبح

در رخوت مرداب نمانی سر صبح


کنسرت پرندگان و تشویق نسیم

دعوت شده ای خواب نمانی سر صبح



شهراد ميدری

 

 

 

 

 

بگيــر فطــره ام امــا مخــور بــرادر جــان

کــه مــن در ايــن رمضــان،

قــوت غــالبــم، غــم بــود . . .


 مهدی اخوان ثالث

 

 

 

 

 

[ Photo ] ای فــــدای صورت مـاهت  کــه رؤیت کردنش


ای فــــدای صورت مـاهت
کــه رؤیت کردنش

"عید فطر" مردم است و
"عید قربان" من است

محمد مهدی درویش زاده

 

 

 

 

 

[ Photo ] برایش دیوانه شو! چرا که عشقی عاقلانه ، هیچ زنی را افسون نمی کند...  نزار قبانی


برایش دیوانه شو!
چرا که عشقی عاقلانه ،
هیچ زنی را افسون نمی کند...

نزار قبانی

 

 

 

 

 

هرچند که بی لنگر هرچند که بی فانوس
حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس

کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت
بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت

علیرضا آذر

 

 

 

 

 

سى روز رمضان را بهانه كردى!
سيصد و سى و پنج روزِ باقيمانده ،
كفاره ى بوسه هايم را ميدهى...


علي قاضي نظام

 

 

 

 

 

عید همان حلول چشمهای توست
تو بر من بتاب
فطریه چشمهایت با من

 

 

 

 

 

صبح است و صبا مشک فشان می‌گذرد
دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد
بوئی بستان که کاروان می‌گذرد


مولانا

 

 

 

 

 

خوبان همیشه با سکوتِ خود سَرَند
انگار
نه مذهـبی هـا از هـمـه عاشــق ترند
انگار

وقتی که لبنانی ببندی روسری را هم
دیگر مــن از دنیا به غیر از تـــو چــه
میخواهم

محسن کاویانی

 

 

 

 

 

چيزی كه فراوان است اينجا
تنهايیِ
بی دريغِ
من است..

سيد على صالحى

 

 

 

 

 

پشت بلور چشم هایت

دانه های ، نور پیداست

مژه بر هم نزن

صبح ، می ریزد



نوشین جمشیدی

 

 

 

 

 

[In reply to Afsan]
چای و غزل و پنیر و گردو هم هست

انجیر و نبات و شهد کندو هم هست

صبحانه ی من چقدر شیرین شده، چون

در سفره ی من خاطره ی او هم هست

شهراد میدری


 

 

 

 

همه
هیچ اند
اگر
یار
موافق باشد...

شوریده شیرازی

 

 

 

 

 

ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍی ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﺰ ﻋﺸﻖ !
ﻭ ﻋﺸﻖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ
بی ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﺳﺖ …


ﺭﺿﺎ ﺑﺮﺍهنی

 

 

 

 

 

باز هم صبح، سر برسد؛

نگاهت پشت پنجره بیفتد؛

و من، گرم شوم، از تو ...

خورشید،

در چشم های تو، طلوع کرده!!



عرفان یزدانی

 

 

 

 

 

وقتی ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺍﺯ ﻏﺰﻝ ﻣﻦ سخنی ﻫﺴﺖ
یعنی ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺗﻮ؛
همه ﺟﺎ ﺗﻮ
همه ﺟﺎ ﺗﻮ

ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ؟!
ﺗﺎ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ی ﺧﻠﻖ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ...

محمد علی بهمنی

 

 

 

 

 

می‌خواهم خودم را بزنم
به آن راه
همان راهی که تو
همیشه از آن می‌رفتی
شاید دوباره
همدیگر را دیدیم …


عاطفه ملایری

 

 

 

 

 

هر کجا یک تار مویت
        بر هوس، سر می‌نهد
          
                        تار ما را پود باد و
                        پود ما را تار باد...

مولانا

 

 

 

 

 

تو زلیخایی و من یوسفِ آشفته سـرم
دوست‌دارم که‌خودم پیرهنت را بدرم

تو هـر اندازه که بگریزی و پرهیز کنی
من همان‌قدر به آغوش‌تو مشتاق ترم

محمد قلی نسب

 

 

 

 

 

صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم

از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتـــم

خواجوی کرمانی

 

 

 

 

 

عاشق که میشوی
تنها میشوی
تنها که شدی
بغض، تو را اسیر میکند
اسیر که شدی
در حسرت نگاهش میمانی
نگاهت که نکرد
بغضت می ترکد
در آن لحظه قلبت می شکند
قلبی که شکست
دیگر هیچ خریداری ندارد
جز خودت
میخواهی قلبت را دوباره بسازی
اما دیگر دیر شده
قلبی برایت نمانده
آنجا می فهمی که نگاهت را
به نگاهی گره نزنی
آنجا می فهمی
تمامی نگاه ها به تو فقط
برای نابودی توست
آری ...
قلبی که شکسته شد
دیگر  تکه هایش
در کنار هم جور در نمی آید
در آخر
به نطقه ای میرسی
آن نقطه
مرگ احساست هست
و باید قلبت را با خاک عشق
دفن کني
عاشق که میشوی
بدان آغاز مردن توست

علی سهرابي

 

 

 

 

 


چشمان زیبایی داشت

آن که

همیشه به وقت خوابیدن

دیدنش نصیبم می شد .

شبنم نادری

 

 

 

 

 

من لنگ دوستت دارمی هستم ........
که با پای خودش پا به لبت بگذارد ........


حمید رها

 

 

 

 

 

فکرم ‌تویی ذکرم ‌تویی رویای شبهایم ‌تویی

جز یار زیبا روی ما،کس را نمی گنجد به دل


محسن صحت

 

 

 

 

 

فرو میریزد ایمان مرا موی پریشانی


که گاهی با نسیم کوچکی ویرانه می لرزد

سجاد سامانی

 

 

 

 

 

‏تا شدم بی‌خبر از خویش، خبرها دیدم ...


 ‏‏بی‌خبر شو که خبرهاست در این بی خبری


مولانا

 

 

 

 

 

انصاف نیست؛
نه بخدا انصاف نیست
در من جنگی
به راه انداخته ای
و خودت
به تماشا نشسته ای

عادل دانتیسم

 

 

 

 

 

تابستان هم

مثل تو

داغ کرد

 مرا...

رفتنتـ

"تیر" بود

اما

با دو نشان!!!...
 
پویا علیان

 

 

 

 

 

بر تو چون ساحل آغوشم گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم

وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم


فروغ فرخزاد

 

 

 

 

 

اگر تو نبودی
این کوچه
با کدام بهانه بیدار می‌شد
و این شب
با کدام قصه می‌خوابید؟


محمدرضا عبدالملکیان

 

 

 

 

 

خوابم نمى برد
هر طرف را نگاه مى كنم
                         نشسته اى..!!
تو
ماهيت تمام قرص هاى خواب را
لكه دار مى كنى..!!!

نيما معماريان

 

 

 

 

 

تا تو نقاش دلِ تنگ منی،
دقت کن

برگ ها را نکنی زرد..!
دلم میگیرد...


نجمه زارع

 

 

 

 

 

از تو تا من

هزار دره، راه است

من به راز شنفته می مانم

تو به شعر نگفته می مانی


اسماعیل خویی

 

 

 

 

 

بشدی و دل ببردی،
و به دست غم سپردی؛
شب و روز در خیالی،
و ندانمت کجایی..!

سعدی

 

 

 

 

 

گفتی سپیده دم چه دل انگیز و دلرباست
گفتم تبسم تو بسی دلرباتر است

گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است

فريدون مشيرى

 

 

 

 

 

عطرِ تـو دارد

               این هوا

                     سر به هوا ترین

                                           منم ...

مریم قهرمانلو

 

 

 

 

 

نگاه کن...!!!
که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

فروغ فرخزاد

 

 

 

 

 

نمیدانم
باید چند قابلمه
دیگر غذا را بسوزانم
و
دستم را ببرم
تا
حواسم سر جایش بشیند!
همین روزها
در صفحه اول روزنامه ها
 پشت یک حادثه مرا خواهی دید!
زنی که هیچ اختلالی نداشت
در مرگی خاموش تورا  وداع  میگوید
تنها به آن دلیل که
حواسش سر جایش نبود!



عاطفه افراز

 

 

 

 

 

"تــو"
آمــدی
و بـی آنکـه بدانـی
ـخـدا
با "تــو"
بـرای مـن
یـک بغل شعـر نگفتـه فرستـاد
حــالا
بنشیـن و تماشـا کـن
چگونـه
آیـه
آیـه
کتـاب رسالـت "تــو" را
خواهـم سـرود
پیامبـر از همـه جـا بـی خبـر مـن !!
 
افشین یداللهی

 

 

 

 

 

 


برچسبـهـ ـا :
پست های عاشقانه, جدایی, هجران, یار

♥ بیست و سوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 10:18 توسط هيام:


[ Photo ] گل صحرای رویت راست می گفت سپیدی گلویت راست می گفت تویی زیباترین کولی در این قاب همیشه فرق مویت راست می گفت   شهراد ميدرى


گل صحرای رویت راست می گفت
سپیدی گلویت راست می گفت
تویی زیباترین کولی در این قاب
همیشه فرق مویت راست می گفت


شهراد ميدرى

 

 

 

 

 

عطرِ تـو دارد
این هوا

سر به هوا ترین
منم ...


مریم قرمانلو

 

 

 

 

 

آنکه مست آمد و
 دستی به دلِ ما زد و رفت
خواست تنهایی ما را,
 به رُخ ما بکشد!

| هوشنگ ابتهاج

 

 

 

 

 

دل ما هر چه كـشيد از تو كشـيد
هر چه از هر که شنید از تو شنيد

گـر سـياه است شب و روز دلـم
بايد از چشم تو، از چشم تو ديد


قيصر امين پور

 

 

 

 

 

عجب عشقی

           عجب جانی...

مولانا

 

 

 

 

 

بعضی کارها مردانه است!
باید قبول کرد
مثلِ
دوست داشتن یک زن !



ریحانه تحویلی

 

 

 

 

 

[ Photo ] من را نگاه کن که دلم شعله ور شود بگذار در من این هیجان بیشتر شود  قلبم هنوز زیر غزل لرزه های توست بگــــذار تا بلرزد و زیر و زبر شـــــود  نجمه زارع


من را نگاه کن که دلم شعله ور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود

قلبم هنوز زیر غزل لرزه های توست
بگــــذار تا بلرزد و زیر و زبر شـــــود

نجمه زارع

 

 

 

 

 

نه از رومم
نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در
بگشای
دلتنگم


اخوان ثالث

 

 

 

 

 

صبح امروز

هوا بوی تو داشت

تو نبودی ولی

عطر تو

شیرین تر از

هرصبح بخیری

بود...

راضیه برخورداری


برچسبـهـ ـا :
پست های عاشقانه, جدایی, هجران, یار

♥ بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 21:50 توسط هيام:




Design: Bia2skin.ir